نتیجه دشمنی سرباز عراقی با عکس امام خمینی(ره)
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۹۳۵۰۰۴
عبدالکریم کریمپور از جمله آزادگان دوراه جنگ تحمیلی است. او در کتاب «کلاهقرمزیها» با روایت خاطره ای می گوید: شبی بیخوابی به سرم زده بود. چشمم افتاد گوشه آسایشگاه که تقریبا یک جای امنی و از دید عراقیها پنهان بود. دیدم یک نفر نشسته و مشغول کاری است.
بلند شدم تا سر و گوشی آب بدهم. غلام بود. غلام بچه خوزستان بود و خط خوبی داشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
غلام داشت از روی یک عکس کوچک امام نقاشی میکرد. عکس را یکی از بچهها از زمان جبهه با خودش آورده بود داخل اردوگاه و به هزار دوز و کلک قایم کرده بود. مخفیانه عکس را رسانده بودند دست غلام تا از رویش یک تابلوی بزرگ بکشد. غلام، نقاشی را کشید و چقدر هم خوب و دوستداشتنی از آب درآمد. بعد از تمام کردن نقاشی، دو تا کِش به چهار گوشهاش دوخت. یک کش به دو گوشه بالا و یک کش هم به دو گوشه پایین. بچهها موقع مراسم آن را روی یک بالش میانداختند و سفتش میکردند و به دیوار تکیه میدادند. هروقت هم سر و کله جاسوسها یا سربازهای عراقی پیدا میشد، از روی بالش جمعش میکردند.
همین یک عکس به اسرا خیلی شور و امید میداد. خود من وقتی برای اولینبار در یک مراسم آن را دیدم، خیلی جا خوردم. حال بقیه را هم میدیدم. با آن همه مشکلات اسارت، بچهها ذرهای از عشقشان به امام کم نشده بود و هنوز قرص و محکم ایستاده بودند. بعدها وقتی از اردوگاه رومادی هفت به ۶ منتقل شده بودم، از بچههایی که بعداً آمدند، پیگیر آن نقاشی شدم.
بچهها تعریف میکردند که: در مراسم بیست و دوم بهمن، یک سرباز عراقی سرمیرسد و نقاشی را میبیند؛ آن را از بچهها میگیرد. انگار آن سرباز بختبرگشته با خوشحالی میرود تا عکس را تحویل فرماندهاش بدهد و بگوید دست ایرانیها را رو کردهام تا بلکه تشویقی بگیرد؛ اما وقتی فرمانده نقاشی را میبیند، چشمش میافتد به تاریخی که نقاش زیر آن زده بود؛ متوجه میشود مال دو سه سال پیش است. فرمانده، سرباز بدبخت را به باد کتک و فحش میگیرد که «این عکس، دوسه ساله تو این اردوگاهه، تو حالا پیداش کردی؟! مثلا خبر خوشحالی آوردی؟» سرباز تشویق نشد که هیچ، بهسختی توبیخ شد.
۵۸۵۸
کد خبر 1484020منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: امام خمینی آزادگان جنگ تحمیلی دفاع مقدس جنگ تحمیلی بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۹۳۵۰۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت سیمین دانشور از دیدار با امام خمینی(ره)
به گزارش «تابناک» به نقل از جماران، هشتم اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰ بود که دختری در خانوادهای از اهالی شیراز به دنیا آمد که اسمش را سیمین گذاشتند. او سالها بعد شد یک نویسنده کاردرست که رمانی به نام سووشون از زیر چکاچک قلمش بیرون آمد. رمانی که به هفده زبان زنده دنیا ترجمه شده و یکی از پرفروشترین آثار ادبیات داستانی ایران است. سیمین دانشور به همسری جلال آل احمد در آمد. او در نخستین انتخابات که در فروردین سال ۴۷ انجام شد ریاست کانون نویسندگان ایران را عهده دار شد. امروز سالروز ولادت این بانوی ادیب ایرانی ما را بر آن داشت تا به خاطرهای از او با امام خمینی (س) بپردازیم. سیمین دانشور در همان اوایل انقلاب به همراه جمعی از اعضای کانون نویسندگان ایران خدمت امام رسیدند. در این دیدار بسیار تحت تاثیر محبت و لطف امام قرار میگیرد. خودش گفته است:
«وقتی امام را دیدم، تحتتأثیر او قرار گرفتم. آنقدر که این پیرمرد باشکوه، آرام و لطیف بود نمیتوانستم در برابر اشتیاقی که پیدا کردم مقاومتی کنم. خم شدم و عبای ایشان را بوسیدم.» (۱)
مرحوم شمس آل احمد نیز در خاطره دیگری از این دیدار سیمین چنین روایت کرده است:
با اوج گیری انقلاب اسلامی آقای خمینی به ایران آمدند. من در آن ایام مریض بودم و در خانه و بیمارستان بستری. امام در مدرسه (علوی) ساکن شدند. من اخبارش را از روزنامه و رادیو و تلویزیون پیگیری میکردم. تشنگی و شوق مردم برای دیدن ایشان وصف ناپذیر بود. من هم خیلی شایق بودم. در آن زمان گروهی از اعضای کانون نویسندگان ایران - که من در اول انقلاب با دیدن مسائلی از آن استعفا کرده بودم به خدمت آقا رفتند که خبرش در مطبوعات منعکس شد. در آن جلسه امام به خانم سیمین دانشور عنایت کرده چند کلمه هم با ایشان صحبت مینمایند. در آن روزها به آنهایی که خدمت امام رفتند حسودیم میشد و خانم دانشور هم به من پز میداد که من رفتم امام را دیدم و شما ندیدید! (۲)
مرحوم شیخ مصطفی رهنما، تنها عضو روحانی کانون نویسندگان از آن دیدار تاریخی نقل میکند: «.. در این دیدار خانم سیمین دانشور در حال بالا رفتن ار پلهها به من گفت: آقای رهنما من چادر سرم نیست، امام ناراحت نشود. من گفتم: نه همین روسری را که مقداری جلو بیاوری تا موی سرتان پوشیده باشد کافی است.»
۱. پناهیفرد، سیمین دانشور در آیینهٔ آثارش.
۲. این بخش از مطلبی که پیش از این در سایت جماران منتشر شده بود، استخراج شده است.